کد مطلب:35544 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

خطبه علی در جنگ جمل











«لهی احب الی من امرتكم.»

این لنگه كفش نزد من بیش از فرمانروایی بر شما محبوبتر است.

«عبدالله بن عباس، به همراه امیرالمومنین (ع) از شهر مدینه به جانب بصره می رفت تا با سپاه طلحه و زبیر و عایشه در پیكار جمل جهاد كند و در «ذی قار» كه اردوگاه سپاه حجاز (امام) بود، به خیمه علی (ع) رفت و دید كه پیشوای مسلمانان با دست خویش، كفش خود را تعمیر می كند. در این هنگام امیرالمومنین (ع) گفت: این كفش چند قیمت دارد؟ «عبدالله» در پاسخ گفت: به هیچ. در این هنگام علی (ع) این سخنان را در حضور مردم ایراد فرمود:[1].


به یزدان كه این كفش كهنه مرا
بود بهتر از رهبری بر شما


بدانید افتاده ام در فشار
نه من نام جویم نه خود افتخار


از این امر مشگل نه خود جسته كام
نه می جویم از كار دشوار، نام


مگر آنكه حقی كنم استوار
ببندم به باطل در اعتبار


محمد سر از ریگزار حجاز
برآورد و گردید گردن فراز


به ترویج توحید شد نامدار
در آن مردم جاهل نابكار


صلا داد یك باره بر اتحاد
چو اسلام را خواند دین و داد[2].


پراكندگیها زدود از میان
به هم آشنا كرد بیگانگان


عرب را كه چادرنشین بود و زار
به سامان رسانید و شد خانه دار


نظام مساوات را برقرار
محمد به اسلام كرد استوار


به تدبیر تنها نشد راست كار
در این امر شمشیر شد دستیار

[صفحه 254]

به نیروی بازوی شمشیرزن
دو رنگی از این بوم شد ریشه كن


من آن روز بر لشگری بی شمار
به فرماندهی داشتم اعتبار


نباشیم چندان از آن عصر، دور
كه نتوان بر آن عهد كردن مرور


كه فرزند بوطالب نامور
به دریایی از مرگ بد غوطه ور


به فرمان من با سپاهی دلیر
گذشتیم بر قلب رویین شیر


فرورفته در كان نر اژدها
وز آن كام پیروز گشتم رها


به یك دست پرچم به یك دست تیغ
به هر حمله افكنده سر بی دریغ


چو اندیشم اكنون بدان ماجرا
تداعی كند كار امروز ما


چهل سال بگذشت از آن كارزار
هم اكنون بدان فتنه گشتم دچار


هم اكنون به همراه من، آن سپاه
دگر ره چنین گشته آوردخواه[3].


كه حق را ز چنگال نامردمان
رها كرده با تیغ و گرز گران


خدایا، مرا با قریش است كار
هم امروز این سان بدان روزگار


كه آن روز بودند خود بت پرست
به ناموس مردم گشودند دست


هم امروز دست ستم ز آستین
برآورده بر توده ی مسلمین


كجیها كه دارند اندر وجود
بدین تیغ كج راست خواهم نمود


از این قوم مغرور بی اعتبار
برآرم به شمشیر بران دمار


گرفتند بر ما طریق خلاف
كه خود بودمان از دو سو اختلاف


نخست آنكه بودند خود بت پرست
دگر از ره ظلم، مغرور و مست


نظام عدالت چو شد استوار
وز آن گشت آزادگی برقرار


چه نادان و احمق كه پنداشتند
به الغای حق پرچم افراشتند


تظاهر به اسلام با بد دلی
نمودند از موضع جاهلی


ولی ما نخوردیم از آن فریب
در این شیوه هستند خود بی نصیب


نبخشیم تا قولشان با عمل
شود جفت و بیرون شوند از دغل

[صفحه 255]


صفحه 254، 255.








    1. 1.
    2. 2.
    3. 4.